رنگ پاییز به دیوار بهاری افتاد
بر در خانه خورشید شراری افتاد
تکیه بر در زدنش دردسرش شد به خدا
او کنار در و در نیز کناری افتاد
بعد یک عمر مراعات کنیزان حرم
عزه ی خاتمه آخر به چه کاری افتاد
خواست تا زود خودش را برساند به علی(ع)
سر این خواستن خود 2، 3 باری افتاد
ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند
به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد
وقت برگشت به خانه همه جا خونین بود
چشم یاری به قد و قامت یارش افتاد
آن قدر فاطمه از دست علی بوسه گرفت
بعد از آن بود که دگر رفت و کناری افتاد.
هیچ صدقه ای بالاتر از حرف حق نیست.
دوم اردیبهشت سالروز تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به دستور امام راحل گرامی باد.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سازمانی نظامی است که در نخستین روزهای پس از انقلاب ایران در سال 1357به فرمان سیدروحالله خمینی (بنیانگذار و رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران) تشکیل شد. و در دوم اردیبهشت ماه 1358 رسماً کار خود را آغاز کرد.
براساس قانون اساسی وظیفه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حفاظت از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن است. دشمنان فکر می کردند می توانند به نقشه های شومشان برسند غافل از اینکه خداوند پشتیبان این ملت است.امروز در عرصه های مختلف معنوی، نظامی، علمی، اجتماعی، سیاسی و ... سپاه دوش به دوش نیروی های مصلح جانفشانی زیادی برای این نظام انجام داده است که شایسته تقدیر و تشکر می باشد.
ما شاهد بودیم که چگونه در بدترین شرایط از ارتش و ملت دفاع کرده اند.سپاه بازوی قدرتمند ولی فقیه است به خصوص این که از نیروی مردمی و بسیج برخوردار است که نشان از مردمی بودن آن است. شاهد بودیم که این نهاد انقلاب با بصیرت و دشمن شناسی و با پیروی از ولایت فقیه چگونه توانسته است در ایجاد بصیرت در بین ملت مؤثر باشد. اگر نگاهی به ارتش لبنان بیاندازیم می بینیم که این نیروی حزب ا... بود که با رهبری سیدحسن نصرا... توانست بر اسرائیل با آن توان تسلیهاتی که از همه ابرقدرتهای جهان تأمین می شدند غلبه کنند.بله سپاه همان نیروی حزب ا... است. در جریان فتنه 88 اگر ایثار و دشمن شناسی سپاه نبود فتنه دشمن شناسایی نمی شد. البته به پشتوانه رهبری مقتدرانه ولی امر مسلمین بود که بصیرت را در میان مردم ایجاد کردند.
اکنون ما باید از این نهاد رهبری به شایستگی قدردانی کنیم.و این همان بسیج 20 میلیونی است که امام راحل در ابتدای انقلاب از آن یاد کردند و چه شایسته این زمان را پیش بینی کرده بودند.
آنهایی که حرف از مذاکره با آمریکا می زنند؛ یا مرعوب آمریکا هستند یا ساده لو.
به گفته امام ما هرگز با آمریکا به توافق نمی رسیم مگر اینکه دست از ظلم و ستم ملتها بردارد.
در سه دهه اخیر آمریکا ثابت کرده است که دشمن اسلام و ایران اسلامی است. ایران اسلامی به دنبال دانش هسته ای است و مشکل آمریکا این است که یک کشور بدون کمک آنها توانسته به این دانش دست یابد. آمریکا پیشرفت کشورهای رو به توسعه را نمی خواهد. آمریکا می خواهد همه کشورها وابسته به آنها باشند و از محصولات آنها استفاده کنند. هیچ کشوری استقلال کامل نداشته باشد، به همین خاطر هر کشوری که به فکر استقلال و خودکفایی باشد دست به مبارزه با آن کشور می زند. دشمنی آمریکا تاکنون با ملت عزیزمان ادامه داشته و تا این دشمنی وجود دارد ما هیچ مذاکره ای با آنها نخواهیم داشت.
سیزدهمین روزِ فروردین ماه، به نامِ روز «طبیعت»نام گذاری شده است.در این روز، گرایش روح انسان به طراوت و طبیعت، شکوفا می شود.
دشتی به وسعت تمدّن ایران، سبزینه ای به زیبایی فرهنگِ ایران و مردمانی به زلالیِ آب که بر سر تا سر دشت های زیبای این سرزمین رؤیاها، می نشیند. پدرها و مادرها، پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها و نوه ها و نتیجه ها، هر یک سُفره ای پهن می کنند و نانی و خوراکی و آبی که فراهم است.
مردم، بیرون رفتن در این روز را نماد مهرورزی، دوستی، پالایش روح و روان از کدورت ها و اختلافات و پیامش را پیامِ مهر و آشتی می دانند.
طبیعت با شکوه و نشان قدرت بی پایانِ خداوندگاری سایه مِهر و نوازش خود را بالای سرمان گسترده، و در زیر پایمان، چونان مَهدِ آرامش و آسایش نشسته و گویا عهدی ناگُسستنی با ما بسته است.دریاهای گاه آرام و گاه نا آرام، کوه های سر به فلک کشیده، آفتابِ عالَم آرا، ماه و ستارگان شورانگیز و آسمان، این آبیِ آرام بلند که چون پرنیان، افق تا افق دامن گشوده و در هر چین دامانش، هزاران پولَک نقره ای جلوه گری می کند، ما را به مِهر می پذیرند، اما همواره از ما قهر و نامهربانی می بینند.
یک مشت دانه گندم، توی پارچه ای نمناک خیس خوردند؛ جوانه زدند و سبز شدند.کمی که بالا آمدند، دورشان را روبانی قرمز گرفت و همسایه ی سکه و سیب شدند.بشقاب سبزه آبروی سفره ی هفت سین بود. دانه های گندم خوشحال بودند و خیالشان پر بود از قصه گندمزارهای طلایی.آنها بپایان قصه فکر می کردند؛ به قرص نانی در سفره و اشتیاقی دستی که آنرا می چیند. نان شدن بزرگترین آرزوی هر دانه گندم است.
اما برگه ای تقویم تند و تند ورق خورد و سیزدهمین برگ، پایانه دانه های گندم بود. روبان قرمز پاره شد و دستی دانه ها گندم را از مزرعه کوچک شان جدا کرد. نیای نان و گندم تکه تکه شد، و این آخر قصه بود.
دانه ها دلخور بودند؛ از قصه ای که خدا برایشان نوشته بود. پس به خدا گفتند: «این قصه ای نبود که دوستش داشتیم، این قصه ناتمام است و نان ندارد» خدا گفت: «قصه شما کوتاه بود، امام ناتمام ... !!! قصه شما، قصه جوانه زدن بود و روییدن. قصه ای که برای فهمیدنش عمری باید زیست... قصه شما، قصه زندگی بود تو کوتاهی اش؛ رسالتتان همین بود. خدا گفت: «قصه شما اگرچه نان نداشت، امام زیبا بود؛ به زیبایی نان»، «فرصتی در یک گره، سهم ما یک مشت زیستن را، زیبا زندگی کنیم، در قصه کوتاهی از بود ... و نبود... »